این روزا با سایدا2
سایدای نازنینم امروز یک هفته است که از 18 ماهگی تو میگذره و حالا که این مطلب رو برات مینویسم تو در خواب نازی و من منتظرم چشمای قشنگت رو باز کنی تا ببرمت مرکز بهداشت و واکسن 18 ماهگیت رو بزنی روزهایی که با توام سرشار از خوشی و خرمی و این 18 ماه به سرعت برق و باد گذشت و حالا دیگه تو تا حدودی حرف میزنی و میتونی به خوبی راه بری وقتی فکرش رو میکنم که چقدر غصه خوردم واسه راه نرفتن تو حنده ام میگیره آخه الان ماشاالله حریفت نمیشم مدام از این طرف به اون طرف خونه میری و همه جا رو به هم میریزی یه مدتی تو خیابون و بازار که میرفتیم میترسیدی به تنهایی راه بری که اونم از چند شب پیش بر طرف شد و حالا خودت به تنهایی و مستقل می خوای راه بری نفس مامان ...
نویسنده :
مامان الهه و بابا حمید
9:27